یه روز تو سر کار مامان
سلام دوستان منم علی جون. من امروز با مامانم اومدم سرکارش، تا الان که به من خیلی خوش گذشته اما کمی گشنمه آخه ماه رمضونه و زیاد چیزی برای خوردن پیدا نمی شه منم که هنوز به سن تکلیف نرسیدم که روزه بگیرم، به خاطر همین روزه نیستم اما خیلی خیلی شکمم قاروقور می کنه. آبجی زینب هم (البته دختر عموی منه اما من بهش می گم خواهر) برام امروز کلی خوراکی قراره بیاره اما هنوز نرسیده. فعلا خدا حافظ تابعد. ...