علی علی ، تا این لحظه: 21 سال و 16 روز سن داره

پسر گل مامانی

علی کلاس چهارمی و انشاهایش

1391/7/10 11:31
824 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستان عزیز

امروز یکی از خاطرات پسرم را در هفته اول مهر در مدرسه برایتان بازگو می کنم در واقع انشای خودش را راجع به خاطرات یک رزمنده عیناٌ می نویسم.(لازم به توضیح است که خودش را همرزم محمد حسین فهمیده و به نام اصغر جا زده است)

"در جنگ بودیم همه جا آتش و دود بود یکدفعه دیدیم یک تانک به ما نزدیک می شود هر چه با محمد به آن تیر زدیم تانک نترکید خیلی دلشوره گرفته بودیم اگر تانک وارد خاک ما می شد چه می شد، در همین افکار بودیم که ناگهان محمد حسین به من گفت اصغر نارنجکهایت را رد کن بیاد، هرچه اصرار کردم که اینکار را نکنم او قبول نکرد و من به ناچار به او دادم ناگهان او انها را به خودش بست و به طرف تانک دوید هرچه فریاد زدم محمد حسین مادرت و پدرت چه می شوند؟ مدرسه ات چه می شود اما او گوش نکرد و رفت، پس از چند ثانیه صدای مهیبی شنیده شد تانک منفجر شد و محمد حسین شهید شد.

یادش گرامی باد"

خلاصه اینم از پسر من، فعلاٌ خداحافظ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

آزاده
9 آذر 91 15:36
سلام. از شما دعوت می‌کنم از وبلاگ "باغبانی سبز" دیدن کنید. با تشکر.
مامان فهیمه
15 مهر 92 8:04
خیلی جالب بود آفرین به این همه خلاقیت ما شالا دیگه مردی شده واسه خودش باید یه فکری واسه پسوند اسمش (کوچولو) بکنید مامان جون